1- شخصی سرکلاس ریاضی خوابش برد. زنگ را زدند بیدار شد و با عجله دو مسئله را که روی تخته سیاه نوشته بود، یادداشت کردو با این «باور»که استاد آن را برای تکلیف منزل داده است، به منزل بردو تمام آن روز و آن شب برای حل کردن آنها فکر کرد. هیچ یک را نتوانست حل کند. اما طی هفته، دست از کوشش برنداشت. سرانجام یکی از آنها را حل کرد و به کلاس آورد. استاد به کلی مبهوت شد ؛ زیرا آن دو نمونه، از مسائل غیر قابل حل ریاضی بود.
2- در یک باشگاه بدنسازی ، از ورزشکاری پس از اضافه کردن 5کیلوگرم به رکورد پیشین خود خواستند که رکورد جدیدی ثبت کند. اما او موفق به این کار نشد.
سپس از او خواستند وزنه ای که 5کیلوگرم از رکوردش کمتر بود را امتحان کند. این دفعه او به راحتی وزنه را بلند کرد . این مسئله برای ورزشکار جوان و دوستانش امری کاملا طبیعی به نظر می رسید اما برای طراحان آزمایش جالب و هیجان انگیز بود. چرا که آنها اطلاعات اشتباه به وزنه بردار داده بودند. او در مرحله اول از عهده بلند کردن وزنه ای برنیامده بود که در واقع 5کیلوگرم از رکوزدش کمتر بود و در حرکت دوم ناخودآگاه موفق به بهبود رکوردش به میزان 5کیلوگرم شده بود. او با این این «باور»وزنه را بلند کرده بود که خود را قادر به انجام آن می دانست.
3- برای عده ای که در سیرک ها فیل عظیم الجثه ای را می بینند که با زنجیری به تیرکی بسیار کوچک بسته شده است ، همیشه این سئوال بوده که چرا فیل هیچ گونه حرکتی برای رهایی خود نمی کند. اگر از مسئول سیرک این را بپرسید او به شما خواهد گفت که این فیل را از زمانی که خیلی کوچک بود، برای اولین بار با زنجیر به تیرک بستند. آن زمان قدرت کافی برای کندن آن نداشت. او به زودی فهمید که سعی در کندن تیرک بی فایده است و آن را به عنوان یکی از شرایط زندگی خود پذیرفت. اکنون که قدرت کافی برای آزاد ساختن خود دارد ولی چون این باور را پذیرفته است که نمی تواند از زنجیر رهایی پیدا کند هیچ کوششی در این راه از خود نشان نمی دهد. گاهی فیل ها با بسته بودن پایشان به تیرکی که می توانند آن را به راحتی از زمین بکنند در آتش سوزی می میرند.
4- در قسمت هایی از آمریکای جنوبی ، نوعی زنبور زندگی می کند که طبق فرضیه حرکت در فضا به علت حجم بدن و وزنش نسبت به وسعت بال ها، قادر به پرواز نیست ولی چون این نوع زنبور از این حقایق غیرقابل انکار علمی، آگاه نیست پرواز می کند.
دکتر ماکسول مالتز، جراح پلاستیک ، هر روز خود شاهد حضور انبوه کسانی بود که برای از بین بردن اشکالات و عیب های ظاهری خود به او مراجعه می کردند. او می دید که عمل جراحی پلاستیک منجر به تغییرات شگرف و عمیق شخصیتی در مراجعه کنندگان می شود، به نحوی که انها با روحیه و اعتماد به نفس بسیار بالایی زندگی جدید خود را آغاز می کننداما دکتر مالتز در درازمدت متوجه شده بود که عمل جراحی همیشه موجب تغییر روحی و روانی افراد نمی شود. برخی علیرغم اینکه تغییر چشمگیری در زیبایی صورت شان رخ می داد هنوز دچار خجالت و کمرویی بودند و تمایل به تنهایی و انزوا در آنها مشاهده می شد. این مسئله ، دکتر مالتز را به تامل و تحقیق در این زمینه واداشت تا بالاخره بعد از مدت ها تفکر و کنکاش موفق به کشف و ارایه نظریه مهم و معروف «تصویر ذهنی»گردید.
دکتر ماتز، پی برد هرچند بعضی افراد دارای ظاهری مناسب و مطلوبند اما به خاطر مغشوش بودن سیمای درونی و ذهنی شان ، احساس خوبی نسبت به خود ندارند و با دست کم گرفتن خود، زندگی شان را محدود می کنند. آنچه باید انجام گیرد ، عمل جراحی بر روی تصویر ذهنی افراد است. او پس از آن تا پایان عمرش وقت خود را صرف کمک به مردم برای از بین بردن چین و چروک های صورت روانی آنها کرد.
مطالعه کتاب روان شناسی "تصویر ذهنی، اثر ماکسول ماتز" را به شما پیشنهاد می کنم.
منبع
روزگاری مرد فرزانه ای بود، که برای نوشتن مطالبش به لب اقیانوس میرفت. او عادت داشت که قبل از شروع کارش در ساحل قدم بزند. یک روز که در ساحل راه میرفت، هنگامیکه که در ساحل راه می رفت کسی را دید که حرکاتش شبیه رقص بود. او از اینکه فردی در آن موقع برقصد لبخندی زد. بنابراین تندتر حرکت کرد تا به اون برسد. وقتیکه نزدیک تر شد، دید که او مردی جوان است، و آن جوان نمی رقصد. اما در عوض خم می شود در ساحل و چیزی برمیدارد و خیلی آرام آن را به اقیانوس پرتاب میکند. هنگامیکه مرد فرزانه به اون نزدیک شد، صدایش کرد: صبح بخیر چکار میکنی؟ مرد جوان درنگ کرد، به بالا نگریست و جواب داد: ستاره دریایی به اقیانوس می اندازم.
+ فکر میکنم اجازه دارم بپرسم که چرا ستاره های دریایی را به اقیانوس می اندازید!
- خورشید بالا آمده و مد فرو میرود، و اگر آنها را به اقیانوس نیاندازم خواهند مرد.
+ اما جوان، مگر نمیدانی ساحل کیلومترها ادامه یافته و در امتدادش میلیون ها ستاره دریایی هست، ممکن نیست که بتوانی تاثیر بگذاری...
مرد جوان مودبانه گوش کرد، خم شد و ستاره دریایی دیگری برداشت!
و آن را در پشت امواج شکننده به اقیانوس انداخت و گفت: "برای آن یکی که موثر بود!"
پاسخش مرد فرزانه را متعجب کرد. او آشفته شده بود و نمی دانست چطور جواب دهد. بنابراین در عوض به کلبه اش بازگشت تا نوشته هایش را از سرگیرد. در تمام روز وقتی مینوشت تصویر آن جوان در ذهنش بود. سعی کرد اعتنایی نکند ولی آن تصویر پا برجا ماند.
دست آخر در اواخر ظهر متوجه شد که او به عنوان دانشمند و به عنوان شاعر به ماهیت اساسی عمل مرد جان پی نبره بود. زیرا دریافت که مرد جوان با آن کارش تصمیم گرفته بود که تنها نظاره گر گذر زندگی نباشد. بلکه تصمیم گرفته بود که در جهان عامل و فاعل و منشا اثر باشد. از خودش خجالت کشید، آن شب آشفته حال به رختخواب رفت. صبح از خواب بیدارشد و میدانست باید کاری کند. بنابراین بلند شد لباسش را پوشید، به ساحل رفت و مرد جوان را یافت. به همراه او روز را به انداختن ستاره دریایی به اقیانوس سپری کرد.
عمل آن مرد جوان نمایانگر چیزی با اهمیت برای ماست. ماهمگی توانایی اثرگذاری را داریم و اگر بتوانیم مانند آن مرد جوان به آن موهبت واقف شویم با قدرت بینشمان صاحب نیروی شکل بخشی به آینده مان می شویم، و این چالشی برای من و برای شماست!
هرکدام ازما باید ستاره دریایی مان را بیابیم. و اگر ستاره هایمان را خوب و خردمندانه پرتاب کنیم، تردیدی ندارم که قرن بیست و یکم جای بسیار خوبی خواهد بود...
به خاطر بسپارید بینش بی عمل صرفا یک رویاست. عمل بی بینش صرفا وقت گذرانیست، بینش به همراه عمل است که میتواند دنیا را دگرگون کند!
1- مبلغ را مشخص کنید:
هدف نهایی و میان مدت یا بلند مدت را مشخص کنید. هدفی منطقی و واقع گرایانه که برای مثال می خواهید ماهانه به چه درآمدی برسید.
2- حاضرید برای رسیدن به این هدف چه هزینه ای کنید یا چه اعمالی می خواهید انجام دهید.
3- تاریخ داشتن هدف:
برای رسیدن به هدف یا اهداف زمان و تاریخ مشخصی تعیین کنید که از پشت گوش انداختن آنها جلوگیری شود.
4- برنامه قطعی داشتن:
همه کارها و اعمال در مسیر برنامه و رسیدن به هدف باشد.
5- همه این موارد را مشخص و یادداشت کنید.
6- باید مبلغ دقیق را مشخص کنید! (تاکید بر مورد اول)
قطعا به تعداد آدم های روی کره ی زمین، برای کلمه “پشیمانی” معنی وجود دارد، اما یکی از جالب ترین، دلنشین ترین و هراس انگیزترین تعاریف پشیمانی از سخنران و نویسنده انگیزشی بنام آمریکایی لِـــس براون است :
«آرامگاه ها، یکی از غنی ترین و ثروتمندترین زمین های کره زمین هستند!
ثروتمندترین برای اینکه فقط آنجا میتوانید یک عالمه امید و آرزوی استفاده نشده،
کتاب های نوشته نشده،
آهنگ های خوانده نشده،
اختراعات و محصولاتِ تولید نشده،
داروهای کشف نشده را پیدا کنید…
فقط و فقط به خاطر اینکه یک نفر می ترسیده قدم اول را بردارد،
با مشکلات روبرو شود و از پس آنها بربیاید تا رویاهایش را تبدیل به واقعیت کند.»
روزی مرد ثروتمندی در شهری زندگی میکرد که نماد موفقیت و ثروت بود.
پسر جوانی که علاقه داشت به اون جایگاه برسه پیش این مرد ثروتمند رفت و گفت من میخوام به جایگاهی که شما دارید برسم. لطفا منو راهنمایی کنید من هم هرکاری بگین انجام میدم.
مرد ثروتمند رو به پسر کرد و گفت باشه فردا صبح لب ساحل منتظرت هستم تا اولین جلسه امون رو شروع کنیم. پسر جون فردا صبح لب ساحل رفت و مرد ثروتمند رو لب ساحل دید و پرسید: خوب درس امروز چیه؟ مرد ثروتمند گفت دنبال من بیا، و وارد آب شد.
شروع به پیشروی کرد، تا جاییکه آب به نیمه سر پسرک رسیده بود و از راه بینی نفس میکشید.
پسر با خودش گفت این مرد دیوونه است، من به اون گفتم راز موفقیت و ثروتت رو به من بیاموز، حالا منو برای شنا به ساحل آورده!
در اون لحظه مرد ثروتمند سر پسره رو گرفت و زیر آب برد.
بعد از یک دقیقه که پسرک به شدت دست و پا میزد، سرش رو بیرون آورد و رو به پسرک گفت درس اول و آخرت برای موفقیت اینه:
"هر وقت اندازه نفس کشیدن الانت خواهان موفقیت شدی، میتونی به هر موفقیت در هر زمینه ای که خواستی دست پیدا کنی."
اگه شما فقط از موفق شدن خوشتون بیاد و از پولدار شدن بدتون نیاد، هیچوقت و به هیچ وجه نه موفق میشین و نه ثروتمند. خیلی از جوونها هستن که بیرون رفتن با دوستاشون رو بیشتر دوست دارن تا اینکه بخوان کتابی در حوزه کاریشون بخونن و مهارت بیشتری که با خودش ثروت بیشتری به همراه بیاره کسب کنن. تماشای تلویزیون رو بیشتر دوست دارن تا کتاب خوندن برای فروش بیشتر، خوابیدن رو بیشتر دوست دارن تا موفقیت در کار نوپاشون که حداقل روزی 12 ساعت کار لازم داره.
پس به دنبال کاری برید که دوست دارید و هروقت پیداش کردید، به اندازه ای که زیر آب برای به دست آوردن اکسیژن حاضرید تقلا و تلاش کنید، مشتاق و خواهان موفقیت توی اون کار باشید!
فایل ویدئویی داستان:
دریافت
مدت زمان: 2 دقیقه 20 ثانیه
فایل صوتی:
دانلود صوتی
حجم: 2.16 مگابایت
منبع: بخشی از آموزشهای سایت 12ceo.ir
جک ما، موسس گروه علی بابا
+ این نکته خیلی مهمه به نظرم. مخصوصا با سیستم آموزشی قدیمی و غیرکاربردی موجود در مدارس و دانشگاهها...
پ.ن:
البته این قسمت کتاب رو باید در کنار بخش های قبل و بعدش و تیتر کلی ای که در موردش صحبت میکنه ببینیم، ولی خوب متاسفانه امکان آوردن همه این بخش ها به صورت یکجا وجود نداشت...در کل منظور نویسنده در مورد افکار و عقاید مالی ما هستش که از بچگی شکل گرفتن و به صورت ناخودآگاه در رفتار مالی و انتخاب های ما تاثیر دارند، خوب یا بد! بنابراین چه بهتر که افکار بد رو تغییر بدیم، چون این ما بودیم که به اونها بها دادیم و حالا میتونیم به افکار قوی تر و بهتری بها بدیم تا موفق تر باشیم.